محمدحسين جونمحمدحسين جون، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

علي بابا

شنبه سلام

اموروز اومدم ي جور ديگه سلام كنم تا تنوع ايجاد بشه بالاخره اول هفته است صبح سرويس اداره نيامد و منم خيلي ناراحت شدم با آژانس اومدم خيلي اعصابم ريخت بهم و كلي به بابالي طفلكي غر زدم كه چرا برام ماشين نميخره و نكته قابل توجه اينكه من الان كه شكمم گردالي شده (الهي فداي پسر گلم بشم) اصلا پشت فرمون جام نميشه  بابالي هم گفت عزيزم تو كه الان كمرت درد ميگيره بخواي قانقان(ماشين) سوار بشي ولي من مثل اين بچه كوچولو ها غر مي زدم ولي ازش عذرخواهي كردم آخه من دختر مودبي هستم  امروز صبح كه واسه نماز بيدار شديم گل پسرم خيلي گرسنش شده بود و خيلي وول ميزد منم پاشدم چايي رو ريختم و رفتم مسواك زدم لباساي سر كار رو پوشيدم و نشستيم دوتايي ي صبحونه مشتي...
14 شهريور 1394

سلام به جمعه

وای خدای خوبم چقدر این نینی کوچوولو ها شیرین هستن  روزا به ذوق گل پسرم بیدار میشم  و شب ها به ذوق تکون های شبش میخوابم اگر هزار بار هم شکر کنم برای ابن لطفی که خدای مهربون به من داشته کافی نیست خدایا ممنون و هزاران هزاران بار شکر کنم کافی نیست فقط فقط خدای خوبم شکککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککرت ...
13 شهريور 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علي بابا می باشد