محمدحسين جونمحمدحسين جون، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

علي بابا

شنبه سلام

1394/6/14 7:45
نویسنده : مهديه
57 بازدید
اشتراک گذاری

اموروز اومدم ي جور ديگه سلام كنم تا تنوع ايجاد بشه بالاخره اول هفته است صبح سرويس اداره نيامد و منم خيلي ناراحت شدم با آژانس اومدم خيلي اعصابم ريخت بهم و كلي به بابالي طفلكي غر زدم كه چرا برام ماشين نميخره و نكته قابل توجه اينكه من الان كه شكمم گردالي شده (الهي فداي پسر گلم بشم) اصلا پشت فرمون جام نميشه قه قههقه قههبابالي هم گفت عزيزم تو كه الان كمرت درد ميگيره بخواي قانقان(ماشين) سوار بشي ولي من مثل اين بچه كوچولو ها غر مي زدم ولي ازش عذرخواهي كردم آخه من دختر مودبي هستمخندونک امروز صبح كه واسه نماز بيدار شديم گل پسرم خيلي گرسنش شده بود و خيلي وول ميزد منم پاشدم چايي رو ريختم و رفتم مسواك زدم لباساي سر كار رو پوشيدم و نشستيم دوتايي ي صبحونه مشتي خورديم (منظورم از دوتايي منو و گل پسرم بود)آخه باابالي صبح كه نماز ميخونيم ميره سر كار صبحونه بابالي رو آماده كردم با خودش برد سر كار الان كه دارم اين مطلب رو مينويسم محل كارم هستم و خوشحال ازين كه خداي مهربون بابالي و محمدحسين جونم رو به من هديه دااده خداياااااااااشكرتمتنظر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علي بابا می باشد