شلام به بهترين خاله دينا

شلام خاله هاني جونم من محمد حسينم ولي چون سوات ندارم قلت املايي دارم به مامانم نگي فرك ميكنه من پسر تنبلي هستم و خوب درس نميخونم راستي سبين كلاس چندمه سوات داره يا نه اونم مثل من بي سواده واي خداجون يعني كي ميشه منو وسوين خاله يعني سوين خودمون باسواد بشيم و همه چيزاييي كه مامان و خاله هاني مينويسن واسمون بخونيم و بخنديم به روزايي كه ماماناي مهلبونمون منتظر بودن تا ما فسقلي ها رو بگيرن تو بگل و ي دل سير بوس كنن و فشار بدن تا خستگي از تنشون در بياد  واي خاله هاني كلي فسلفي حرف زدم آخه مااامانم ميگه بچه نيني كه اينهمه حرف نميزنه راستي بابالي به من ميگه آقا كوچولو خاله جونم زودي برو واسه سوين وبلاگ درست كنت تا ما بيايم اتاق نيني خوشمله شاهزاده خانم رو ببينيم فعلا باي باي